Web Analytics Made Easy - Statcounter

فروزان آصف نخعی-حسام‌الدین اسلاملو: همزمان با حوادث نیمه‌ی دوم سال گذشته، کتابی منتشر شد که تاملی دوباره بر مفهوم ایران و مسائل آن بود. کنش‌گران مرزی تالیف مقصود فراستخواه پژوهشگر و مدرس دانشگاه، کتابی‌ست که تلاش دارد موضوع توسعه ایران را از زاویه عملکرد و نقش کنشگران مرزی تبیین، تعبیر و تفسیر کند. به گفته فراستخواه این موضوع در سه جلد است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جلد اول اسناد و خاطرات نخبگان مرزی عصر مشروطه است. نخبگان مرزی دوره پهلوی اول و دوم و دوره بعد از انقلاب در این مجلد نیامده است. در نهایت نکته آن است در جامعه ایران، همواره نخبگانی تلاش کرده‌اند میان بدنه قدرت و جامعه تردد کنند و با میانجی‌گری، محدودیت‌های حاکمیت را به‌جامعه و خواست جامعه را به‌گوش دولت‌ها برسانند، موضوعی که اهمیت آن تاکنون آن‌گونه که باید و شاید، به لحاظ نقش و عملکردی مورد ارزیابی واقع‌بینانه جدی و علمی واقع نشده است. گرچه میانجی‌ها در میان فریادهای دو طرف رادیکال‌ها و تندروها ناسزا هم می‌شنوند و مطرود دو طرف هستند، با این همه، برای رفع و رجوع مشکلات و جلوگیری از رشد بحران، همواره نقش خود را ایفا کرده‌اند. در روزگار ما هم قضاوت و پیشداوری نسبت به این نخبگان میانجی‌ چندان عوض نشده و کلماتی مثل«وسط‌ باز» «ماله‌کش» و... از برچسب‌هایی بوده که در این سال‌ها به نخبگان میانه‌رو در همه‌ی حوزه‌ها زده‌اند. در ابتدای پیروزی انقلاب ۵۷، همین برچسب و مارک را آنانی که خواهان آرامش ایران نبودند، به آیت‌الله طالقانی می‌زدند. برای بررسی بیشتر در باره مفهوم نخبگان مرزی، با دکتر «مقصود فراستخواه»پژوهشگر و استاد دانشگاه و مبدع نظریه مذکور. از منظر جامعه‌شناسی سیاسی و نظریه توسعه ایران در کافه خبر خبرآنلاین به گفت‌وگو نشستیم.

مهمترین معضل کشور، توسعه محسوب می‌شود. اما یکی از موانع آن نیز رادیکالیسم و تندروی است که از مشروطه تاکنون با آن مواجه بوده‌ایم، درعین حال همواره این سوال را مطرح کرده‌ایم که دلیل عقب ماندگی مسلمانان و ایران چیست؟ نظریه کنش‌گران مرزی شما تا چه اندازه می‌تواند به جبران عقب ماندگی کشور بپردازد؟ آیا کنشگران مرزی به مثابه کارگزارانی عاقل که یک پا در قدرت و یک پا در جامعه دارند می‌توانند منافع این دو نیروی قدرتمند را در ایران کنونی به هم نزدیک کنند تا امکان زیست مشترک و توسعه فراهم شود؟

چه خوب که از منظر توسعه وارد بحث شدید. ایران پروژه‌ی ناتمام است. نخستین تامل در مفهوم توسعه‌ و توسعه‌نیافتگی ایران را به نایب‌السلطنه‌ی فتحعلی‌شاه نسبت می‌دهند. آن شاهزاده‌ی حاکم بر شهر تاریخی تبریز که در دفاع از کیان ایران در برابر تهاجم روس، متوجه نکات ژرفی شد. از آن لحظه‌ی عباس میرزایی تاکنون دو سده است که ایرانیان در حال تکاپو برای توسعه هستند؛ توسعه پروژه‌ای ناتمام در زیست و زندگی دویست ساله‌ی زندگی ایرانیان است. ایرانیان ملتی هستند که دو صد سال است همزمان با ژاپن و ترکیه برای توسعه کوشیده‌اند اما تا به امروز نتوانسته‌اند به نسبت هزینه‌ای که داده‌اند و استعدادهایی که دارند به یک قرار و ثبات برسند. جامعه ایران با حافظه‌ی فرهنگی خوب، استعدادهای تمدنی و قابلیت‌های انسانی بسیار وسیعی که داشته در میان ملت‌های منطقه همزمان با آغاز کوشش‌های مشابه در ژاپن و ترکیه شروع کرده است. ایران ذخایر انسانی بالایی دارد. اما درویشی‌ست نشسته بر گنج! زیرا ایران با وجود تمام این داشته‌ها، هنوز نتوانسته به نتیجه برسد.

عباس میرزا نایب‌السلطنه‌ی فتحعلی‌شاه

دلایل این ناکامی چیست؟ از دریچه نظریه کنش‌گران مرزی چه پاسخی برای این سوال دارید؟

به‌نظر می‌آید علتش بیشتر ساختارهای متصلب ما بوده است. همواره دستگاه دچار انسداد بوده و در یک سیکل معیوبی باعث به وجود آمدن رادیکالیزم و واکنش تند و رادیکال از سوی جامعه شده است. یک ورود به مساله همین است که چرا ما به نتایج مطلوب و به انباشت نرسیدیم؟ در پاسخ به این سوال، کاتوزیان جامعه کوتاه مدت را مطرح کرده و این‌که مدام نتیجه‌ها و دستاوردها از دست می‌رود و دوباره باید از نوع شروع کرد. اما چرا؟!

نگاه به این مساله در نظریه‌ی کنش‌گران مرزی مبتنی بر این است که ما اول از دام نظریه عقب‌ماندگی خودمان هنوز خلاص نشده‌ایم. منظورم همین باور رایج و قدیمی‌ست که اکثرا آن را آزموده نشده پذیرفته‌ایم‌؛ این‌که گمان کنیم ایران یک تقدیر عقب ماندگی دارد و تاریخ انحطاط در آن تکرار می‌شود و ایران، تکرار مدام انحطاط است، این نظریه و پارادایم ریشه‌ در شرق‌شناسی دارد. این‌که جا افتاده ایرانی یک ملتی است که باید همیشه این‌طور بماند؛ استبداد فابریک ایرانی است و اساسا ایران نمی‌تواند پیشرفت کند، نمی‌تواند انباشت داشته باشد، نمی‌تواند به توسعه برسد؛ من در حد درک و دانشم در نظریه کنشگر مرزی، این مفروض نیازموده و آزموده نشده را که عقب‌ماندگی تقدیر ماست، کنار گذاشتم. چون فرضیه‌ای بوده که بدون راستی‌آزمایی باورش کرده‌ایم. به‌همین دلیل سیطره پیدا کرده و امروز ما با این موضوع کنار آمده و پذیرفته‌ایم که عقب‌ماندگی جزو خصیصه‌ی تاریخی‌مان است.

نظریه کنش‌گر مرزی از این مفروض بی‌دلیل، برمی‌گردد و گریبان خود را از آن رها می‌کند؛ به‌عبارت دیگر نظریه کنش‌گران مرزی از پارادایم «فقدان» به پارادایم «امکان» می‌آید. تغییر پارادایم بسیار مهم است. اگرچه برخی مسائل مطرح شده در نظریه‌ی فقدان‌ و آسیب‌شناسی ناشی از آن درست است؛ ما خیلی چیزها را نداریم. برای مثال نهادهای مستقر نداریم و ریشه‌اش به استبداد آسیایی و نظریه مونتسکیو برمی‌گردد. اما به تعبیر خواجه عبدالله انصاری: «همه از آخر می‌ترسند، عبدالله از اول می‌ترسد.» ما اولمان خراب است و از اول باور کرده‌ایم نمی‌توانیم از پس‌اش بربیاییم. اما در پاردایم امکان، تاریخ بسته نیست. یک طرح ناتمام است. در نظریه کنش‌گران مرزی، در لابه‌لای محدودیت‌ها، امکان‌ها کشف و یا خلق می‌شود و با این امکان‌ها، افق‌هایی برای جامعه‌ی ایران گشوده می‌شود. از این طریق می‌توان فهمید که ما مشکل‌مان کجا بوده و از کجا باید بیاغازیم؟

اهمیت کنشگران مرزی در دو موقعیت در حال گذار و مستقر چیست؟

در این بخش به دو مفهوم «عاملیت» و «ساختار» در جامعه‌شناسی و این‌که در کدام جوامع نقش یکی مهمتر از دیگری‌ست باید توجه کنیم. در جوامع تثبیت یافته که ساختارها هوشمند هستند، عاملان تا حد زیادی اهمیت ندارند. ساختار فارغ از این‌که آدم‌هایی خیلی هوشمند و با ذخایر معرفتی خیلی بالا در بطنش باشند، کار می‌کند چون هوش در سیستم درونی شده، اما در جوامعی مثل جامعه‌ی ما که هنوز به این حد اشباع نشده و به رشد لازم نرسیده که ساختار، هوشمندی لازم را داشته باشد و هوش در سیستم درونی نشده، این‌جا عاملان تعیین کننده هستند. عاملان در این‌جا به‌معنای ذهن‌های خلاق و انسان‌های با دانش و نوآوری که ایران را بشناسند معنا می‌شوند.

یک دلیل کندی روند توسعه ایران به نسبت بسیاری از کشورهای در حال توسعه این نیست که ایرانی تکلیفش با داشته‌های تمدنی و فرهنگی خودش مشخص نیست؟

ایرانی، جهان و زیست خودش را داشته و چه بسا همین موجب کند شدن روند توسعه و جذب و پذیرش جهان مدرن شده باشد. اگر از تنوع عاملیت در ایران بگویم و مبنا را ۲۰۰ سال گذشته بگیریم، در ایران ظرفیت های نخبگی بالا بوده است. کنش‌گری مرزی انواعی داشته، همیشه یک شکل نبوده و بسته به حافظه تمدنی و ذخایر فرهنگی و موقعیت منطقه‌ای تنوع داشته است.

ولی اگر ضمن درک کردن یاس‌ها و قبول همه‌ی مشکلات، بخواهیم به جای ۲۰۰ سال پیش، سال‌های اخیر را مبنای توسعه قرار بدهیم؛ در دهه ۶۰ شاخص سرمایه انسانی ما ۱۳ درصد بود. الان ۶۰ درصد شده است. این میزان رشد در شاخص سرمایه انسانی و فکری، تحول بزرگی است که در متن جامعه ایران اتفاق افتاده است؛ ایران به یک انباشت رسیده. به قابلیت‌های انسانی بالا دست یافته است. بله. حتما در کیفیت آموزش مشکلات زیادی داریم. ولی در مجموع جامعه دچار رشد شده. زنان ما پردیس‌های دانشگاهی را تسخیر کردند. زنانه شدن آموزش عالی در ایران را ببینید؛ افزایش مشارکت دختران و زنان ایرانی در تحصیلات عالی و افزایش ارتباطات جامعه با جهان بیرون شگفت‌آور و تحسین برانگیز است؛ شهرنشینی و سواد به‌سرعت بالا رفته است.

مسیر خوبی را جامعه طی کرده که بی‌بازگشت است. ذخایر تمدنی ما قابلیت‌های وسیعی دارد. چگالی رشد بی بازگشت در مفهوم توسعه، بسیار عالی است. این جرم سنگین و بحرانی، اگر خوب مدیریت شود بسیار نتیجه‌ها گرفته می‌شود. خوب مدیریت نشود بحرانی می‌شود.

مگر این رشد در آموزش خوب نیست، پس وضعیت بحرانی از چه جهت دارای اهمیت می‌شود؟

این توده‌ی عظیم دیگر به ۱۰ سال قبل برنمی‌گردد، اما نقطه بحرانی آنجاست که همزمان با رشد حوزه نخبگی و اجتماعی، همزمان با آن، سیستم رسمی و دولتی رشد نکرده و با این جهان زیست همداستان نیست. تضاد اصلی دولت ملت در این بخش نهفته است. سیستم نمی‌تواند با جامعه خود ارتباط بگیرد. زبانش را نمی‌داند. زیست جهان می‌خواهد جلو برود اما دستگاه قدرت هنوز تعلقاتی تاریخی، ایدئولوژیک دارد که نمی‌تواند حرکت کند و حمایت بکند و حتی از آن بهره ببرد در جهت توسعه.

منظورتان توسعه نامتوازن است که می‌تواند موجب بروز بحران شود؟

زیست جهان می‌خواهد جلو برود، سیستم لختی دارد و همراهی نمی‌کند. مجموعه این‌ها را در نظر بگیریم می‌رسیم به این‌که جامعه‌ای مستعد با محدودیت‌هایی مواجه است که محدودیت‌های ساختاری است. زیست این ذخایر و این ظرفیت‌ها به طور طبیعی در مقابل محدودیت‌هایی که باز نمی‌شود، تنش‌زاست.

فرهنگ ایران در بستر موجود، خودش را متکثر می‌کند، کنشگران مرزی چگونه می‌توانند به این زایمان تاریخی کمک کنند تا بتوانیم زیست مشترک داشته باشیم و اگر به بار ننشینیم، چه تهدیدهایی متوجه حوزه تمدنی ایران خواهد شد؟

تاکید می‌کنم که در آستانه‌ی یک بحران و یک گسست تمدنی هستیم. گسست بزرگ تمدنی و باخت بزرگ، آن‌هم در دنیایی به شدت در حال رقابتی شدن و پیشرف. یک نوع ورشکستگی انسانی و ورشکستگی تمدنی. از دست دادن فرصت‌ها در زمانه شتاب. کنشگری مرزی در این شرایط تنوعات عمل را بیشتر می‌کند. قدرت تحرک اجتماعی در ایران خیلی بالا رفته است. با جهانی شدن و ارتباطات، بخش بزرگی از خانوداه‌های با بیرون مرز مرتبط هستند.

در همین بحث مهاجرت، ما چرا نمی‌توانیم سرمایه‌های انسانی‌مان را برای کشور خودمان به بهره‌وری برسانیم؟ زیرا نمی‌توانیم مدیریت کنیم. حساب کاربری ملی ما در نحوه تعامل سیستم‌ با سرمایه‌های انسانی یک حساب رضایت بخشی نیست. اگر در واقع بخواهیم از منظر کنشگران مرزی نگاه کنیم، باید هزینه و اثربخشی کنش‌هایمان را به این معنا که تا چه اندازه دارای کارکرد هستند، محاسبه کنیم.

ولی در نهایت نقش کنشگر مرزی، در میان کدام یک از شکاف های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا فرهنگی می تواند موثر واقع شود؟

شکاف ملت و دولت از مهم‌ترین شکاف‌هایی است که ترمیم آن وابسته به مفهوم مرکزی کنشگر مرزی و درجات مختلف آن است. عاملان یا کنشگران مرزی ایران یک پا در اجتماع دارند و یک پا در میان اهالی قدرت و خود را قطره‌چکانی به درون ساختاری که دچار انسداد شده می‌ریزانند. مفاهیم اصلی کنشگر مرزی با مفهوم فضاهای میانی و بینانیت ارتباط تنگاتنگ دارد. فضاهای میانی که در این شکاف‌ها، که از آن بیگانگی‌ها و خشونت و قهر مهاجرت نخبگان و.. بیرون می‌آید دارای اهمیت بسیاری هستند. عدم توجه به آن‌ها، خسارت‌هایی را که تا کنون متحمل شدیم، تشدید می‌کند. کنشگر مرزی در میانه این قاتلان و شهیدان و قهرمانان و ضدقهرمانان باید و دارد تکاپو می‌کند. با ابتکارات معمولی و تلاش و کوشش برای تردد بین این دو مثل میرزا یوسف مستشارالدوله که رساله یک کلمه می‌نویسد. هم با دردهای جامعه آشناست و آفاق جهان را گردیده، یک کلمه و آن قانون را وقتی نوشته که در فضای میان دولت و جامعه تردد کرده و گفتمان خود را از ترکیب و تنظیم و صورتبندی و رفع و رجوع درست مسائل، تدوین کرده است تا ضمن حرکت جامعه به سوی یک گام اساسی به سمت پیشرفت، از ستم و سرکوب و فساد نیز جلوگیری شود. کتابش را در زندان آن قدر به سرش می‌زنند که جان می‌دهد ولی در عین حال گفتمانش در بدنه فرهنگی و فکری جامعه ایران مانده.

علی اکبر سیاسی در فرانسه درس می‌خواند و برمی‌گردد انجمن جوان را در ایران تشکیل می‌دهد. باز می رسد به اینکه برود در دستگاه دولت و وزیر می‌شود و در ضمن وزارت، معمار استقلال دانشگاه می‌شود. او به مقدار زیادی توانست استقلال دانشگاه را تامین کرده و از آن مراقبت کند. او از جایگاهی که ایستاده، قادر شد به شاه تذکر بدهد که دانشگاه اداره دخانیات نیست. این‌جا خودتنظیمی از سوی کنشگر مرزی، کارکرد بسیار مهمی دارد؛ یکی از مهمترین کارکردها، بیگانه زدایی است. کنشگر مرزی با تردد بین فضای دانشگاهی و دیوان سالاری، می‌کوشد بیگانگی‌ها را در همه حوزه بکاهد و این یکی از مهمترین نقش‌های کنشگر مرزی است. این آشنایی، محدودیت ها و فرصت ها را در باره دولت و جامعه شفاف و و شکاف ها را ترمیم و آن‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌سازد. امثال مرحوم بازرگان را به اتاقش می‌آورد تا فعالیت‌های سیاسی بازرگان‌ در دانشگاه تنظیم و دارای چارچوب شود. در عین حال در برابر حکومت و اخراج امثال بازرگان هم مقاومت می‌کند. به‌عبارت بهتر با دولت در بخش فضاهای میانی وارد گفت‌و گو می شود، و با انجام گفت‌وگو. رفتار طرفین را عقلانی بکند.

کنشگر مرزی صورت دستوری ندارد که بگوید این کار را بکنید و آن کار را نکنید، توصیف و تحلیل است. شناخت موقعیت ایران و علت و معلول و اینکه چه زمینه‌هایی وجود دارد. فرایندها را توضیح بدهد تا در نهایت نتیجه‌هایی بگیریم که جنبه تجویزی و حکمت عملی سیاسی دارد.

نظریه شما تشابهاتی هم با نظریه هانتینگتون دارد . او در حوزه ایجاد تغییر به ویژه در حوزه تغییرشکل، مخاطبان اصلاح وضع موجود را نیروهای میانه در داخل حاکمیت سیاسی ذکر می‌کند، در شرایط کنونی برای پرهیز از انفجار اجتماعی، نظریه کنشگران مرزی شما علاوه بر حوزه تخصصی در دستگاه دیوانسالاری، قرار بر این است در سیاست ایران کجا بنشیند تا فضا علیه وضعیت واگرایی موجود شود؟

وقتی من به نظریه کنشگران مرزی رسیدم، آنگاه با اطلس دانش جهانی قیاس کردم. یک نظریه‌ای در سطح محلی ارائه شده و حالا با اطلس دانش جهانی خودش را قیاس می‌کند. هر تحقیقی با تحقیقات دیگه قابل مقایسه است. اینکه چقدر هم داستان است؟ چقدر نیست. این کنشگران مرزی را مقایسه کردم با چند نظریه مشابه جهانی. مثلا مقایسه کردم با نظریه نخبگان شناور تا ببینم این کلبه که من درست کردم در کنار کدام برج نظری است. علم یک دانش جهانی است. تنوعات محلی، علم را جهانی توسعه می‌دهد. با توجه به این رویکرد دریافتم نخبگان همواره نیازمند بررسی وضعیت خودشان در نسبت میان جامعه، دانشگاه و دولت هستند. اما گاهی نخبگان شناور، شناور بودن خود را از دست می‌دهند و به یک طرف چسبندگی پیدا می‌کنند. یادشان می رود که این‌ها باید تردد می‌کردند تا فضاهای فروبسته سیاسی را باز کرده و مسایل را به زبان آن‌ها ترجمه کنند. خسته می‌شوند. یا برعکس، بر اساس جذابیت قدرت و ثروت، به این سمت گرایش پیدا می‌کنند و تحرک خود را از دست می‌دهند. در نظریه دست چپ دولت و دست راست دولت، دولت دست راست سرکوبگر دارد و دست چپش کارکنان اجتماعی‌اند. این کارکنان آنقدری به جامعه نزدیک می‌شوند که از نظر تامین رفاه در جوامع محلی، زبان جامعه می‌شوند.

بنابراین کارکرد اصلی کنشگری مرزی در دانشگاه، پل زدن میان برج عاج روشنکفری دانشگاه با مسائل کف جامعه و ایجاد فضاهای میانی و فائق آمدن بر غیریت‌سازی در ایران است. برای این هدف، جامعه دولت را در خود می‌گیرد، تا دیدگاه‌های خود را در حوزه برنامه ریزی و اجرا در آن نشت دهد. از این رو کنشگر مرزی با عقلانیت یک زبان مشترک ایجاد می‌کند. به هم نمی‌ریزد. به دامن رادیکالیسم نمی‌افتد. در سطوح مختلف لایه‌های اداره شهری در ان‌جی‌او ها و همه‌جا کنشگران مرزی وجود دارند تا برای مثال برای به ثمر رسیدن پروژه‌هایشان از یک مدیر دولتی منابع یا اطلاعات بگیرند. در این وضعیت است که یکباره شما می‌بینید روی میز سیاست گذاری یک دستور تازه است و کنشگری به نتیجه نسبتا مطلوب خود می‌رسد.

بسیار خوب، ولی تقویت کننده موتور انگیزه کنشگر مرزی چیست؟

نکته بسیار مهمی است زیرا در نقطه کنشگری مرزی ایستادن نیازمند انرژی هیجانی بسیار سترگ و گسترده است. دکتر محمد معین یک کنشگر مرزی بود. لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین به همین سادگی تدوین نشد. بار هیجانی و عاطفی زیادی لازم داشته تا کسی ایستادگی کند و این گونه دست به تدوین لغت نامه دهخدا بزند. بار هیجانی که در حوزه علم و عمل سیاسی منتهی به یک طرح تاب‌آوری در ایرانیان می شود که مشاهده می کنیم فهم ملی و موقعیت زمانی نویسنده با انواع صورت‌های عمل توسعه یافته است. امکان‌هایی را خلق کرده است. ایران ناتمام را قادر شده در بخشی تمام بکند. تا بشود از آن طرح ناتمام ملی توسعه پایدار دربیاید. رفع و رجوع مشکلات بشود؛ همه‌اش باید برگردیم به آن خلاقیت‌ها. این‌ها خود در ایجاد انگیزه برای حرکت در حوزه مرزی بسیار تعیین کننده‌اند. البته یکی از نواقص کنشگران مرزی نسل قدیم این بود که بیشتر فعالیت ایجاد کردند تا فضا.

نسبت به نسل اول که در مشروطه روی فعالیت‌ها تمرکز داشتند، امروز که می‌فرمایید سرمایه انسانی به 60 درصد رسیده، این کنشگری فقط نمی‌تواند در قالب فعالیت دربیاید؛ فضا و مکان را در رنگ‌های گوناگون درمی‌نوردد و شاید اکنون مسئله این باشد که چگونه با این تکثر، با مدارا زندگی کنیم و خوشبخت باشیم؟ از این رو با توجه به نیروهای مرزی، برای واقعیت سیاسی ایران چه چشم‌اندازی می‌بینید؟

توجه به امر اجتماعی، در این‌جا اهمیت پیدا می‌کند. از این رو در الگوی عمل کنشگران مرزی، درست آن است که تغییر ایجاد شود تا امکان ایجاد تنوع مسیر بیشتر شود. در نسل اول کنشگران مرزی میرزا حسن رشدیه است که به عالم تربیت توجه کرد. یا مهندس‌باشی که مهندس‌خانه درست کرد. این تنوع در کنشگری مرزی کارها را پیش می‌برد، برای مشکلات راه حل پیدا می‌کند؛ منتها با یک حرکت آهسته. در واقعیت جامعه ایرانی اگر بنگریم می‌بینیم چرخش‌هایی در سطح عاملیت ایرانی اتفاق افتاده است. عملکرد مرزی قائل به شخص نیست. اجراییت سر صحنه مهم است. جهان ایرانی فقط عالم سیاسی نیست. توجه به امر اجتماعی و دیگر عوالم‌ها در این کنشگری مهم است. انباشت در جامعه آن قدری است که نخبگان معمولی هم شامل کنشگری مرزی می‌شوند. کنشگران مرزی ممکن است بخشی از بدنه کارشناسی دولت باشند و گمنام. یکی در حوزه روزنامه‌نگاری، یکی در دانشگاه. یکی اقتصادی . یکی در سازمان مدیریت و برنامه و ... یک کنشگر در تولید فضاهای ارتباطی سی سال تلاش می‌کند.

فردوسی یک کنشگر مرزی بود. دائم در بدنه جامعه و بدنه‌ی دولت غزنوی در رفت‌وآمد بود. کنشگری مرزی هوشمندی و انرژی‌های هیجانی زیادی می‌خواهد. ما در ایران شاهد یک رنسانس آموزشی و یک مدرنیته آموزشی هستیم که از صد سال پیش شروع شده است. قرن ۱۳۰۰ سده رنسانس ایرانی بود که ناتمام ماند. روزنامه‌نگاران، فروغی که دولت ساخت، داور و... . کنش‌ها در ایران خیلی تعیین کننده است. من سعی می‌کنم به اراده‌گرایی نغلتم ولی فارغ از تقدیرگرایی جامعه ایران را می‌بینم. خلاقیت‌های درونی و بیرونی و اقدام‌ها و ابتکاراتی از بیرون و از درون دولت را ببینم و محدودیت در این خلاقیت‌ها را در حوزه مدنی و جامعه به درستی تحلیل کنم. کنشگران مرزی ترکیبی از این‌ها را ایجاد می‌کنند تا گره از کار فروبسته ایران باز بکنند از طریق همان روش چکه کردن جامعه در دولت.

ولی اگر این کنشگری و انواع آن به هر دلیلی شکست بخورد چه چیزی درانتظارمان است؟

اما اگر این کنشگری شکست بخورد. نتیجه‌اش این است که رادیکالیسم قدرت می‌گیرد. مثالش را بزنیم شکست کنشگران مرزی در دهه‌های چهل و پنجاه و انسداد مسیر گفت‌وگوی دولت و ملت نتیجه‌اش شد شکست پروژه‌ی مدرنیزاسیون که نتوانست در لایه‌های بافت اجتماعی شهر و روستا به یکسان تحول ایجاد کند و جامعه هم در تقابل با آن قرار گرفت و بعد کلی هزینه روی دست کشور گذاشت.

بنابراین شکست کنشگران مرزی یک معنی بیشتر ندارد؛ این‌که افراط‌گرایی روبه‌روی این فضای انسداد یافته قرار می گیرد، حالا چه مخالف آن باشیم و چه موافق، برکسی پوشیده نیست و همه قبول داریم که مسیر انقلاب و انقلابی‌گری مسیر پرهزینه‌ای است. هم برای جامعه هزینه دارد و هم برای زیرساخت‌های کشور. این را باید پذیرفت. این هزینه‌ها گزاف است.

بیشتر بخوانید:

زنان پردیس‌های دانشگاهی را تسخیر کردند/ سرمایه انسانی ابتدای انقلاب ۱۳ و الآن ۶۰ درصد است/سرمایه عظیم انسانی درست مدیریت نشود بحران می‌آفریند سریع‌القلم: ایران تحت فشار سیاست‌های خود را ۱۸۰ درجه تغییر می‌دهد؛ مثل توافق با عربستان روحانی: اگر می‌گذاشتند به برجام برگردیم ، دولت را در شرایط دیگری تحویل می‌دادیم

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 1768218

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: علی فروغی اصلاح اجتماعی توسعه پایدار سرمایه انسانی جامعه ایران محدودیت ها عقب ماندگی جامعه ای شکاف ها ی ایران ی دولت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۹۸۵۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خودکشی پزشکان ایرانی در مرز هشدار؛ مشکل کجاست؟

براساس آخرین بررسی‌ها، آمار خودکشی در میان پزشکان مرد ۴۰ درصد و در پزشکان زن ۱۳۰ درصد، نسبت به جمعیت عمومی، افزایش یافته که عدد قابل توجه و نگران‌کننده‌ای است. آمار دیگری نشان می‌دهد که خودکشی پزشکان در چند سال اخیر ۵ برابر شده است.

 

به گزارش دنیای اقتصاد، سیدمحمد میرخانی، مشاور اجتماعی سازمان نظام پزشکی هشدار می‌دهد: «سرعت خودکشی در میان پزشکان و رزیدنت‌ها صعودی شده و احتمال دارد که به زودی نرخ خودکشی پزشکان در ایران از سایر کشور‌ها پیشی بگیرد.»

این پزشک همچنین تاکید می‌کند: «ما در حال حاضر در ابتدای موج گذار از مهاجرت‌ها و خودکشی‌های جامعه پزشکی هستیم. این مقدمه شرایط کنونی است و به نظر من ماحصل سال‌های سال مدیریت غلط درمانی است که اگر جلوی این روند گرفته نشود، ادامه پیدا می‌کند. در چنین فضایی اصلاحات جوابگو نیست و نیاز به تحول است.»

از پس دلتنگی‌هایش بر نیامد‌

می‌گویند، دکتر سمیرا آل‌سعیدی از پس تنهایی‌هایش برنیامد و مهدی عبدوس، پزشک در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «خانم دکتر سمیرا آل‌سعیدی فوق تخصص روماتولوژی از میان ما رفت. ایشان روز قبل پلن دارویی ‎خودکشی خود را با رزیدنت‌ها مطرح کرده، آن‌ها موضوع را جدی نگرفته و سر به سر ایشان هم می‌گذارند، مرحوم به گواهی همکاران، خوش اخلاق، فعال و با وجدان کاری بوده. از ایشان یک فرزند به یادگار مانده است. شاید در لحظات آخر زندگی گفته من زنی هستم که دنیا را روی انگشتان خود می‌چرخانم، اما از پس دلتنگی‌هایم بر نمی‌آیم. پزشکان بیشتر از سایر اقشار جامعه در معرض تنش و استرس‌های فراوان کاری هستند.

آن‌ها سرمایه کشور هستند احترام‌شان را حفظ کنید. تنهای‌شان نگذارید.» شرایط به‌گونه‌ای نگران‌کننده شده است که بسیاری از کارشناسان هشدار می‌دهند که باید تصمیمات جدی‌تری از سوی مسوولان وزارت بهداشت گرفته شود. زمان مرگ پرستو، محمد رئیس‌زاده، رئیس سازمان نظام پزشکی درباره موضوع خودکشی در کادر سلامت به «دنیای اقتصاد» گفته بود: «کمیته ویژه‌ای برای رسیدگی به مشکلات نیرو‌های طرحی راه‌اندازی شده است تا از حوادثی مانند نورآباد پیشگیری کند.» او تاکید کرده بود: «کمبود پزشک و نبود برنامه‌ای برای پزشکان متخصص بومی اتفاقاتی، چون مرگ پرستو بخشی را رقم می‌زند.» همچنین قرار بود کمیته‌ای برای پیگیری و بررسی خودکشی‌ها فعال شود. حال باید دید که نتایج این اقدامات چه می‌شود و آیا می‌تواند روند صعودی خودکشی‌ها را کاهش دهد یا نه؟

سرعت گرفتن خودکشی کادر درمان

بررسی توییت‌ها و پیام‌های تسلیت از سوی رئیس بیمارستان شریعتی و امیراعلم همه گویای این است که سمیرا آل‌سعیدی تا لحظه پیش از مرگ به‌شدت کار می‌کرد و تا آخر عمر دست از درمان بیمارانش نکشیده است. پرس‌وجو‌ها همچنین حاکی از این است که او به‌شدت مهربان و خوش‌اخلاق بوده و همواره سعی در کمک به بیماران داشته است. با این حال سوال بسیاری از مردم این است که چرا یک پزشک که جایگاه مهمی در جامعه دارد، این‌گونه زندگی را ترک می‌کند؟

سید‌محمد میرخانی، مشاور اجتماعی سازمان نظام پزشکی می‌گوید: «چند سالی است خودکشی در کادر درمان به ویژه پزشکان زیاد شده است. این زیاد شدن نسبت به گذشته است و البته باید بگویم که در کشوری مانند آمریکا آمار خودکشی بالاتر است. با این حال مساله مهم این است که در جامعه کنونی ما شیب خودکشی افزایش یافته و حتی ممکن است در صورت اجرا نشدن پیشگیری‌های ضروری، به زودی نرخ خودکشی ایران از سایر کشور‌ها بیشتر شود.» او این مساله را با توجه به آمار خودکشی قطعی ۱۶ نفر در سال ۱۴۰۲ بیان می‌کند با تاکید بر این نکته که ممکن است آمار‌ها از این عدد بیشتر باشد، اما سکوت خانواده‌ها و آبروداری مانع از اعلام خودکشی شود. میرخانی پدیده خودکشی را چند عاملی می‌داند و تاکید می‌کند: «هیچ‌وقت نمی‌توان گفت، یک نفر به چه علت اقدام به خودکشی کرده است. قطعا عوامل زیادی در این موضوع نقش دارند، اما به‌طور کلی مسائلی در جامعه پزشکی وجود دارد که ممکن است تشدیدکننده عوامل شخصی فرد شود.»

تحقیر سیستماتیک

«زمانی رشته پزشکی، رشته بسیار محبوبی بود و موقعیت مالی خوبی هم داشت. پزشک با مداوا کردن بیمار حس خوبی پیدا می‌کرد و از جایگاه مطلوبی بهره‌مند می‌شد، اما متاسفانه در چند دهه اخیر مشکلات مالی بیشتر شده است. پزشکان معمولا به دلیل شرایط شغلی از نظر خانوادگی و عاطفی حساس‌تر می‌شوند و از سوی دیگر بیداری‌های مکرر فرد را به‌شدت آسیب‌پذیر می‌کند.» میرخانی با بیان مهم‌ترین عوامل تاثیرگذار روی خودکشی پزشکان می‌گوید: «یکی دیگر از عوامل، سختی کار است که وقتی با ناکامی‌های پزشکی روبه‌رو شود، فرد را دچار ناراحتی عمیق می‌کند. از سوی دیگر بحث برخورد‌های خشن بیمار و خانواده‌های بیمار با پزشک است. چون موقعیت پزشکان در چند سال گذشته افت کرده است. در بسیاری مواقع خانواده خیلی از بیمار‌هایی که فوت کردند؛ پزشک را مقصر جلوه می‌دهند. خانواده بیمار معمولا بدون هیچ بررسی برخورد‌های خشن نسبت به پزشک معالج اعمال می‌کنند. مواردی دیده شده که حتی به پزشکان حمله کردند یا آن‌ها را با چاقو زدند. به‌طور کلی میزان امنیت پزشکان پایین آمده است.»

او یکی دیگر از عوامل موثر بر حال کنونی پزشکان را محیط پادگانی بیمارستان‌ها عنوان می‌کند: «این موضوع به خصوص در مورد رزیدنت‌ها صدق می‌کند. آن‌ها گاهی ۷۲ ساعت نمی‌توانند بخوابند و این شرایط به‌شدت خطرناک است. معمولا این شرایط آن‌ها را دچار افسردگی می‌کند و نیاز به درمان دارند، اما گاهی وقت‌ها این درمان به موقع انجام نمی‌شود. شاید باورش سخت باشد، اما یک پزشک ممکن است تنها فرصت خوابیدن و حمام رفتن را پیدا کند و بیشتر وقت‌ها مشکلاتش لاینحل باقی می‌ماند.» پیش از این، علی سلحشور، سرپرست اداره کل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان نظام پزشکی ایران هشدار داده بود: «این حجم از افسردگی میان پزشکان جوان بی‌سابقه است!» یک مطالعه در سال ۱۴۰۰ درباره وضعیت سلامتی رزیدنت‌های در حال تحصیل در دانشگاه‌های علوم‌پزشکی کشور نشان می‌دهد: «۲۳درصد از دستیاران پزشکی دارای افسردگی شدید تا بسیار شدید بوده‌اند. حدود ۲۵درصد از افراد اضطراب شدید تا بسیار شدید و نزدیک به ۳۴درصد از آن‌ها استرس شدید تا بسیار شدید داشته‌اند.»

میرخانی یکی دیگر از ریشه‌های اصلی این شرایط را دوران رزیدنتی می‌داند: «در سیستم سلامت و بهداشت ما تحقیر سیستماتیک وجود دارد. ساختار به‌گونه‌ای است که از رزیدنت بیگاری می‌کشند و او هم هیچ راه فراری ندارد. او نمی‌تواند کوچک‌ترین مخالفتی با بالادستی خود داشته باشد چراکه طبق قراردادی که دارد ممکن است که پای ضامن‌ها و وثیقه‌ای که گذاشته، پیش کشیده شود؛ بنابراین ترجیح می‌دهد سکوت کند. به هر حال بیشتر این افراد امکان ازدواج ندارند و در یک محیط ناامن زندگی می‌کنند.» سعید بابایی، روان‌شناس با توجه به خودکشی‌های اخیر پزشکان توصیه می‌کند: «هر چقدر ما شرایط خوبی داشته باشیم و از تمام اختلال‌ها به دور باشیم مثل افسردگی و اضطراب، ممکن است حس ناکافی بودن ما را به پوچی برساند و تمام تروما‌های دوران کودکی تاثیر مستقیم رویمان بگذارد.»

زندگی در اتاق‌های محقر

میرخانی در ادامه عوامل تاثیرگذار روی حال کنونی جامعه پزشکی می‌گوید: «بسیاری از دانشجویان پزشکی برخلاف تصور عمومی در دوران گذراندن طرحشان در شهرستان‌ها معمولا در اتاق‌های محقر زندگی می‌کنند. شما ببینید چند عامل آن‌ها را تحت‌تاثیر قرار داده است. پس وقتی همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند برخی به پایان زندگی می‌اندیشند.»

میرخانی با تاکید بر این مساله که «خودکشی در دین ما اخلاقی و پسندیده نیست» یادآوری می‌کند: «افرادی که خودکشی می‌کنند در شرایط خاص روحی قرار می‌گیرند و آگاهی خود را به زندگی از دست می‌دهند و عملشان ناخودآگاهانه است؛ بنابراین این امر یاغی‌گری در برابر خدا یا کفر نیست.» اگر چه ممکن است این مساله به میان آید که پیش از این هم خیلی از رزیدنت‌ها و پزشکان با این عوامل دست‌وپنجه نرم می‌کردند، با این حال میرخانی می‌گوید: «زمانی مردم برای پزشکان احترام زیادی قائل بودند، اما اکنون اقبال عمومی جامعه از دست رفته است. دیگر احترام پیشین خود را ندارند. ارتباط میان مردم و پزشکان نامناسب شده است و دلیل این امر به ساختار بهداشت کشور برمی‌گردد. هزینه‌های درمان بالا رفته است و بیمه‌ها معمولا این هزینه را نمی‌پردازند و بیمار و پزشک رودرروی هم قرار می‌گیرند.» حال باید دید که مسوولان چه راه‌حلی برای برون‌رفت از شرایط کنونی دارند و چگونه می‌توانند محیط پزشکان را امن کنند تا این اندازه تنها نباشند تا به جایی برسند که حتی از فرزند خود بگذرند و خود را بکشند.

دیگر خبرها

  • بحران ادبیات داریم
  • مردمی کردن اقتصاد توسعه پایدار کشور را به دنبال دارد
  • انصاری نیک: «خلیج فارس» هویت ایران و یکی از پایه های قدرت تمدنی کشور است/ غرب نمی خواهد در منطقه امنیت برقرار باشد، زیرا امنیت ضامن توسعه است
  • واکنش علی ربیعی به حملات دولت به مرکز پژوهش های مجلس /نتایج سنجش‌ها را نه کتمان و نه با آن بازی کنید!
  • یک برگ دیگر از ناکارآمدی های دولت سیزدهم/ تولیدات خودروسازان داخلی کجاست؟
  • واکنش علی ربیعی به هجمه سنگین دولت به مرکز پژوهش های مجلس: با بستن در هر اندیشکده و مرکز تحقیقات، دری به سوی انواع بحران‌ها گشوده می‌شود
  • توسعه تجارت و مراودات مرزی از سیاست‌های دولت سیزدهم است
  • طالبان هیچ‌گونه قاعده و قانونی در حوزه مرزبانی ندارد
  • حکمرانی ولایی، نظریه جدید در مدل حکمرانی
  • خودکشی پزشکان ایرانی در مرز هشدار؛ مشکل کجاست؟